فکه قطعه ای بود از بهشت یاران روح اللهی امام زمان...سرزمینی که من دیدم یادگار سینه سرخان سبز جامه و زمینی بود از بهشت خداوندی بر کره ی خاکی زمین...آنجا جایگاه نزول ملائک برای به معراج بردن شهیدان بود.فکه صبحگاه شهیدان بود در بستر رمل و ماسه های جنوب در تلاطم سیم های خاردار و پرواز پرستو هایی را که عطر بهار شرافت با خود می آوردند....
بهشت بسیجی ها فکه است،خط مقدم و حمله به دشمن...فکه یک دشت پر از خون بود ودر امتداد نماز جماعت در زمین... صبحگاه پادگان دوکوهه هنوز تکه های چفیه بر روی خاک های فکه دیده می شود. چفیه ای که زیر انداز و سجاده ی دلاوران در نماز بود و هیچ زیر اندازی به اندازه ی چفیه با دعاهای در سجود زاهدان شب آشنا نیست...همان چفیه ای که در شب عملیات، رزمنده برای بستن زخمش از آن استفاده میکرد و به طرف دشمن حمله می برد...
چفیه ای که اشک های رزمندگان در دعا و مناجات را پاک می کردو آمار اشک ها را در چهار خانه های ریز و درشتش داشت... باید به خاک جبهه سلام گفت زیرا که خاک جبهه مقدس است و سرزمین آن زیبا و هر روز ملائک بر روی آن بال می گسترانند...
سرزمین جبهه عبادتگاه آسمانیان است و قطعه ای از بهشت ... سرزمین جبهه همه نادیده ها را دیده و همه زمزمه ها را شنیده و نظاره گر نمازها،حرف ها و خنده های عاشقانه بوده است... خاک جبهه خیلی از این عاشقان را بسیار پر مهر در آغوش گرفته...
فایده ای ندارد انسان به شلمچه برود و فقط اشک بریزد و فکه برود و فقط آنجا حال و هوای معنوی پیدا کند و به دو کوهه برود برای دیدن ساختمان هایش...باید اینها را درک کردو به دیگران انتقال داد،یعنی باید زینب گونه تبلیغ کرد اگر خرمشهر رفتی و جهان آرا کنارت ننشست فایده ای ندارد... اگر طلاییه رفتی با همت همرا نشدی جامانده ای...واگر به روی جزیره مجنون عطر خوش باکری ها در مشامت ننشست به خود شک کن ! اگر در فکه سیم های خاردار استخوان هایت را را نلرزاند،مطمئن باش که پاهایت در برابر گناه بسیار سست است...
پس قدر آن جا را بدان ... به مناطق جنگی نمیرویم برای زیارت کوه و دشت و بیابان بلکه می رویم آن جا مستاجران خدا را پیدا کنیم ... میرویم فرشته های خاکی را پیدا کنیم می رویم تجدید پیمان کنیم...همنوا شویم تا پس از بازگشت میوه امید بر استقامت روح و جانمان بنشیند...
ارسال شده توسط: تا شهادت ... التماس دعا